شب هجرت
شبی قرمز
اتاقی تاریک و ساکت
دیوارها
پر است از
تصویرهای مبهم
زمینی لخت
سرد
زخم هایی بر تن
بر پشت
بوی جویبار می آید
سیم آویزان از سقف را
باد
می نوازد دیوانه وار
صدای سگ همسایه
لذت خواب و بیداری را می دزدد
غرق در افکار
بوی الکل
هدف را روشن می سازد
باز :
روشنایی اتاق .
۲۷ مرداد ۱۳۸۶
وفا - ساری
+ نوشته شده در سه شنبه سوم مهر ۱۳۸۶ ساعت 12:13 AM توسط طاها
|
حرفی به من بزن